گرم شده دست و دلم باز به کاری که نگو پشت زمستان دلم هست بهاری که نگو هست بهاری که نگو
تو که از وسعت دیوانگی هایم خبر داری خبر داری خبر داری تو بیش از هرکسی روی دل عاشق اثر داری اثر داری اثر داری
شبیه اسب وحشی در میان رقص موهایت دلم رام تو شد اما نگفتی با چه ترفندی ببین آرامشی در روح و جسمم شکل میگیرد لبان شاعرم را با سکوتت تا که میبندی
عجب طاقتی دارند این لحظه ها تو هر ثانیه از تو دل میکنن امید به این بود که آخر منو به جایی که خواستم با تو میبرن
سریع پیر شدم آنچنان که آینه نیست شکسته در دله خود صورت جوان مرا تو نیمه دیگر من نیستی تمامه منی تمام کن غمو اندوه سالیانه مرا
از حال این روزای من پیداس خوبم که تو خوبی و میخندی دیوونه بازیام شروع میشه وقتی تو موهاتو نمیبندی
فقط تو توی این شهری که حال منو میفهمی یه دنیا با دلم قهره وقتی تو با من قهری
کی بگفته تره کر کی بیگیفتم بیخبر من ایته یار دیگر همه تی دشمنیدی خواییدی کی مره یار تاودید از تی نظر
دارم وابسته تر میشم به این رویای جامونده به چشمایی که تو آنی همه احساسمو خونده
آروم جونم عاشق دیوونه منم مگه میتونم از عشق تو من دل بکنم عادت دارم که بگم دوست دارم من دیوونه دلم رو به تو بسپارم