ترکت کنم بگیره گریت کز کنار دیوار بشکنی اما نترسی از سقوط یک سپیدار
تو فکر بغض من بودی همیشه مثله یک همدرد نمیدیدی منو وقتیکه طوفان بدرقم میکرد
تو آرامش زندگی منی منی که همه دنیا زخمم زدن سرم که رو محراب شونت میاد خدا هم میاد به تماشای من
تو کنارمی که جاده میرسه به مرز آفتاب که بهار شعله کشیده از دل زمین بی تاب تو کنارمی که دستام بوی شالیزارو میدن که پرستو ها به سمت خونه ی ما پر کشیدن
روزای روشنو از چشم تو دیدم این منظره خوبه بی پنجرم نکن تنهاتر از توام تنهاترم نکن …
یه شب وقتی که مهتاب از تو قلب آسمون میره با لبخندی روی لب هاش رو دست آب می میره