هر جا تو باشی باغ های توت آنجاست دریا و نان و معدن یاقوت آنجاست آب از شراب و پاره ی مهتاب نانش هر جا تو باشی خوش به حال مردمانش
لیلی، لیلی، لیلی جـان مــرا کُشتی بـه هرمـان دریـن قشلاق نـیــامـدی دلــم را کردی ویـران
باز باران با ترانه مینوازد نوای شبانه شور عشقت در دل من میکشد همچو آتش زبانه
ای یار جانی یار جانی دوباره برنمیگردد دیگر جوانی ای خانه و کاشانه ی من بیا از آوازم بشنو افسانه ی من
چشمات مثل مُثلث دسات مثل گندم زار تو ،منِ قلبت همش خون
آشیان تهی دست مرا مرغ دستان تو پر میسازند آه مگذار آه مگذار که دستان من آن اعتمادی که به دستان تو دارد به فراموشی ها بسپارد