انقد گفتم باش گفتم باش گفتم که در هرچه اصراری کنم یاد تو می افتم
اون که یک سال پشت هم ممتد بی دلیل و بهونه؛ خیلی بد… زنگ آخر منو کتک میزد من باهاش کار دارم این روزا
اسمت که میاد حالم بد میشه یه تریلی غم از روم رد میشه مادرم میگه چته بیخودی باز اسمش اومد دیوونه شدی
سقوطم از چشمای تو چه مرگ شاعرانه ای میشه نفس بکش به یاد من ببین عجب ترانه ای میشه
حال من حال اون آدم زخمیه که خودش دیده، زخمش چقدر کاریه اما جایی نمیره خوش نشسته، بمیره
با خاطراتت کاری کردی که از یاد من هیچوقت نره این شب بغضم اگه بشکنه از دوریت بارون میگیره رو سر این شهر
آخه کی پای این یکی شدن همه دنیاشو داده مثل من تو بگو تو بگو تو بری خاطره هات یک شبه آبم میکنه خونمون وقتی بری خونه خرابم میکنه
مث قلبم مث رویام مث جونم مث چشمام میدونم باورش سخته من اینجوری تورو میخوام
تو رو بیچاره کنه پای خودش که چی بشه خودشو پای تو بیچاره کنه عاشقته اینکه دکمه های پیراهنتو میبنده نه اونکه پیراهنتو پاره کنه عاشقته
حستو ازم نگیر که از هوای تو بگم من ترانه خون شدم که از چشای تو بگم چشمای تو غزل سکوت تو یه مثنوی من حافظم اگه ترانمو تو بشنوی