مثال علف هرز خبرا می پیچه به دورم و به گوش من می رسه اینا می گن لال شدم
بکوب پاهات و محکم روی زمین و باز بکوب که تازه اول مسیره روی پات بمون انتهای این مبارزه برد با ماست، بجنب وقت نیست پاشو بگو من ادامه میدم
یه کم چشماتو وا کن ، به این تنها نگاه کن به منی که چشمتو با اشک هیچوقت تَر نمیکردم نگاهتو فهمیدم از اینجا دارم میرم ، دیگه باز هم به اون خونه هیچوقت برنمیگردم
بغض یعنی شب های تنهایی و خرابی بغض یعنی فکر و خیالش نذاره بخوابی بغض یعنی جز رفتن دیگه هیچ کاری نداری بغض یعنی که هنوز هم اون رو دوستش داری
دند نرم کاسبا ، چار چوب و قالبا غریب و آشنا من رو خاکریز باورام وایستادم
با اینکه مغز درگیر کاره ، فکرم زیرِ تیرِ داره مقصد دیگه تیره تاره ، ولی من میمونم میدونم میخوان از من چی بسازن حتی توو فکرشون من نمیبازم بذار حالا روم شطرنجی بذارن ، ولی من میمونم
نشونه می گیرم و توی خال می زنم گذشته ها رو مثل پوست مار می کَنم صدامو از تو شهر و خونه های میهنم میشنوم از روزگار می گذرم